توبه کردم به من چه نمی گویم
... و از من تحقیق فرمودند که تو هم در امثال این امور به من چه می گویی؟ عرض کردم بله؛ اول ها می گفتم در نظر نایب السلطنه از سگ کمتر بودم و همه کس راه یافته بود و امر در خانه معشوق بود و همه، به من چه می گفتند. بعد دیدم که تلف می شوم ترک کردم و توبه کردم و حالا چند سال است به من چه نمی گویم سهل است که، هر کس خوب خدمت کند خود مستوجب تحسین می دانم؛ هر کس غلط و خطایی کند خودم را مستعد سیاست می کنم و ضرب و تربیت نایب السلطنه را اشهدبالله به هیچ کس جز خودم روا ندارم.
دنیاست در خانه است بی غلط و خطا نمی شود، هر وقت امری اتفاق افتد ضرب حضور را خودم می خورم و ضرب بیرون را خودم می زنم و قوام امر خودم را و در خانه آقای خودم را به همین ضرب خوردن می دانم، اگر یک روز بالمثل ترک اولی از امیرزاده صادر شود و ضرب آن را من خود نخورم و من خود نزنم خودم را معزول و مخدوم و امر آن در خانه مغشوش و ضایع می دانم، تا حال قائم مقامی بود، ریش سفید بود، احترامی داشت، لله گی داشت، طوری می گذشت. حالا اگر من این طور نباشم نمی گذرد. نوکرهای بزرگ مثل حسین خان و امیرخان و محمدخان و برادر همین الهیارخان آنجاست، اگر من قابل ضرب خوردن و قادر ضرب زدن نباشم، یک سگ دیگر قحط نیست در جای من ببندند...*
*منشآت قائم مقام فراهانی، ص117
این مکتوب را قائم مقام از تهران به آذربایجان به میرزا موسی خان وزیر، برادرش نوشته است در سال مصالحه عثمانی